آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات آرتین جون

تولد بابایی

      فووووووووووووووت فووووووووووووت فوووووووووت فووووووت بیا شمع ها رو فوت کن تولدت مبارک امروز با شکوهترین روز هستیست روزیکه آفریدگار تو را به جهان هدیه داد و من می ترسم تو را تبریکی بگویم که شایسته تو نباشد به زمین خوش آمدی فرشته زیبا و مهربون تولدت مبارک     ...
26 اسفند 1391

بهار یواش یواش داره می یاد

پسرم زمستون کم کم داره تموم می شه و بهار از را می رسه و من دومین بهار را در کنارت تجربه می کنم حال و هوای خونمون تغییر کرده من مشغول تمیز کردن خونه هستم و البته شما با شیطونی هات مانع می شی تغریبا خریدامون کردیم با مادر جون رفتیم برات لباسای خوشکل خریدیم عکس العملت تو مغازه جالب بود لباسا رو نشون میدادی وقتی بهت می گفتیم واسه تو خریدیم ذوق میکردی. خیلی وقته می خوام کلمه هایی رو که می تونی بگی اینجا برات بذارم ولی فرصت نمی شه این کلمه ها رو می تونی بگی مامان بابا با (باز-بالا) پا دست چشم ما (ماست) دو(دوغ) جا(جارو) به جارو برقی علاقه داری وقتی ازش استفاده می کنم خوشحال می شی مو(موز...
22 اسفند 1391

سفر به مشهد

اولین سفر آرتین جان به مشهد مقدس   مدتها بود که تصمیم داشتیم تو رو به مشهد ببریم اما فرصت نمی شد تا اینکه بالاخره بابا تونست یه مرخصی بگیره و ما رو به مشهد ببره خیلی هم خوش گذشت تو هم خیلی خوش سفر هستی همه اش مشغول بازی کردن بودی اصلا خسته نمی شدی از حرم امام رضا خیلی خوشت اوم وقتی دستت می گرفتیم شروع می کردی به تند تند راه رفتن تو حیاط .            آرتین مشغول بازی کردن در حرم   اینجام رفتیم برا آقا آرتین عینک خریدیم     اینجا زیست خاور آرتین جون مشغول ماشین بازی   اینم آرتین در پدیده شاندیز البته قبل ا...
6 اسفند 1391

جشن تولد

جشن تولد یکسالگیت خیلی قشنگ و ساده برگزار شد اون شب به همه مهمونا و البته به خودت خیلی خوش گذشت امروز می خوام عکسای این جشن برات بذارم تا برای همیشه ثبت بشه.  تزئینات اطاق     کلاه آرتین البته اصلا سرش نکرد اینم کادوی مادرجون اینم کادوی خان عمو هماهنگ نشده بود هردوماشین گرفتند اینم کیک تولد اینم بقیه کادوها بدون شرح آرتین زیر برف شادی   اینم کیک با شمع روشن لحظه فوت کردن شمع   خدایا ازت متشکرم بخاطر اینکه فرصت تجربه کردن این لحظات قشنگ به من دادی امیدوارم امانت دار خوبی برای ای...
6 اسفند 1391

یک روز با دوقلوها

دوقلوها دختر دایی های من هستند دو دختر دوقلو که همیشه شاد و خندان هستند من همیشه از همنشینی با اونا لذت می برم همیشه پر انرژی هستند و خستگی تو کارشون نیست چهارشنبه هفته گذشته اومدن پیش ما و تا پنج شنبه خونه ما بودند حسابی باهاشون جور شدی و خیلی بهت خوش گذشت پنج شنبه با هم رفتیم پارک چند تا عکسم ازت گرفتند که اینجا برات میذارم.             ...
8 بهمن 1391

زندگی

زندگی نه یک مکافات  بلکه یک پاداش است آری فرصتی مغتنم یافته ای تا ببالی ببینی بدانی بفهمی وباشی زندگی را من الهی می خوانم در حقیقت زندگی و خداوند معنای یگانه ای دارند ...
5 دی 1391

دندون نهم دهم یازدهم و دوازدهم

پسر دوازده دندونی من یکدفعه چهارتا از دندونات باهم در اومد دو دندون کناره سمت راست دوتا هم سمت چپ حدودا ده شب درد داشتی و نتونستی بخوابی خیلی اذیت شدی خداروشکر بالاخره در اومد و راحت شدی کلماتی که می تونی بگی بابا (خیلی راحت و بدون دردسر یاد گرفتی ولی مامان هنوز خوب نمی گی) مم(در هنگام گرسنگی از این کلمه استفاده می کنی ) آب دد نه (معمولا هرچی ازت می خوام می گی نه) یه پارچ پلاستیکی داریم تو کابینت که شما جاش یاد گرفتی هرازگاهی اونو بر میداری میری  کنار یخچال می گی آب تا تلفن زنگ میزنه شما سریع میری گوشی تلفن برمیداری میکی الو ...
8 آذر 1391