آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات آرتین جون

پسرم چقدر زود بزرگ شدی

ثانیه شمار وبلاگت می گه 1 سال و 8 ماه و 9 روز. پسر کوچولوی من دیگه حالا خیلی بزرگ شده الان دیگه خیلی قشنگ می تونی بگی مامان از این کلمه در طول روز خیلی زیاد استفاده می کنی یاد این جمله قشنگ می افتم مادر یکی از نام های خداوند است که در میان لبهای بچه ها مرتب تکرار می شود. دیگه بیشتر کلمه ها رو یاد گرفتی و به راحتی ازشون استفاده می کنی خدا رو شکر که سالمی و هیچ مشکلی نداری. اونقدر بزرگ شدی که وقتی باهم بیرون میریم دیگه خودت راه میری چسب کفشت به راحتی باز می کنی و اونو از پات در می یاری خودت دمپایی می پوشی البته بیشتر وقتا تا به تا سلام و خداحافظی کردن یاد گرفتی وقتی وارد یه جمعی می شیم می گی سلام موقع خداحافظی ...
17 تير 1392

مادرانه

سخنان زیبا و تاثیر گذار اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم به جای اینکه انگشت اشاره ام را به سمت او گیرم در کنارش انگشت هایم را در رنگ فرو می بردم و نقاشی می کردم اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم به جای غلط گیری به فکر ایجاد ارتباط بیشتر می بودم بیشتر از آنکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه میکردم سعی میکردم در باره اش کمتر بدانم اما بیشتر به او توجه می کردم به جای اصول راه رفتن اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین می کردم از جدی بازی کردن دست بر می داشتم و بازی را جدی می گرفتم در مزارع بیشتری می دویدم و به ستارگان بیشتری...
6 خرداد 1392

دو روز زیبا در کنار طبیعت

 پنج شنبه و جمعه هفته قبل با دوستامون رفتیم کوه طبیعت زیبا و جذاب کوه هوای خنکش و البته مهمون نوازی دوستامون باعث شد خیلی بهمون خوش بگذره سری اول عکسا رو اینجا میذارم   آرتین مشغول لذت بردن از طبیعت آرتین در کنار آرامگاه سید آقا ولی اینجا دیگه خیلی خسته شدی زدی زیر گریه نمای زیبایی از شکوفه های گیلاس و آرتین در حال گریه سد لار من عاشق این لبخند ملیحتم قربون خنده هات بشم ...
2 ارديبهشت 1392

سیزده بدر و اولین استخر آرتین

سیزده بدر امسال رفتیم باغ خان عمو حسابی بازی کردی بعد ازظهر هم رفتی استخر باغ خیلی آب بازی با بچه ها رو دوست داشتی حسابی بهت خوش گذشت اینم عکساش     آرتین و نمای زیبایی از باغ خان عمو   شکار لحظه ها   ...
30 فروردين 1392

تولد بابایی

      فووووووووووووووت فووووووووووووت فوووووووووت فووووووت بیا شمع ها رو فوت کن تولدت مبارک امروز با شکوهترین روز هستیست روزیکه آفریدگار تو را به جهان هدیه داد و من می ترسم تو را تبریکی بگویم که شایسته تو نباشد به زمین خوش آمدی فرشته زیبا و مهربون تولدت مبارک     ...
26 اسفند 1391

بهار یواش یواش داره می یاد

پسرم زمستون کم کم داره تموم می شه و بهار از را می رسه و من دومین بهار را در کنارت تجربه می کنم حال و هوای خونمون تغییر کرده من مشغول تمیز کردن خونه هستم و البته شما با شیطونی هات مانع می شی تغریبا خریدامون کردیم با مادر جون رفتیم برات لباسای خوشکل خریدیم عکس العملت تو مغازه جالب بود لباسا رو نشون میدادی وقتی بهت می گفتیم واسه تو خریدیم ذوق میکردی. خیلی وقته می خوام کلمه هایی رو که می تونی بگی اینجا برات بذارم ولی فرصت نمی شه این کلمه ها رو می تونی بگی مامان بابا با (باز-بالا) پا دست چشم ما (ماست) دو(دوغ) جا(جارو) به جارو برقی علاقه داری وقتی ازش استفاده می کنم خوشحال می شی مو(موز...
22 اسفند 1391