کلام نخستین
آرتین عزیزم
خیلی وقت از زمانیکه تصمیم گرفتم اتفاقات قشنگی را که با هم تجربه می کنیم ثبت کنم می گذرد اما فرصت نمی شد بالاخره این طلسم شکسته شد و من توانستم وبلاگی را برای ثبت خاطرات مشترکمان بسازم
فرزند عزیزم
تو در یک صبح قشنگ پاییزی در بیمارستانی در شهر بندرعباس به دنیا آمدی وزندگی مرا سراسر غرق شادمانی کردی هرگز اولین باری که دیدمت و در آغوش گرفتمت را فراموش نمی کنم از شادمانی می گریستم اینقدر خوشحال بودم که تمام دردی را که وجودم را می آزرد فراموش کردم.خدا را شکر کردم به خاطر این هدیه زیبا.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی